بحث ارتباط و پیوستگى موضوعى آیات درون یک سوره، یکى از مباحث ارجمند قرآنى است.از این رو، همواره برخى از مفسران و عالمان علوم قرآن در صدد بر آمده، تا نشان دهند، على رغم تشویش نمایان، بین این آیات، به طور کامل و به طرز شگفتى انسجام، وحدت و پیوستگى وجود دارد؛لذا شبهات مطرح شده پیرامون ترتیب و تنظیم آیات سست و نااستوار است.سیّد قطب، صاحب تفسیرفى ظلال القرآندر این رابطه، کار سترگ و کوششهاى قابل توجهى به انجام رسانده است.تا آنجا که وحدت موضوعى در سور قرآن، یکى از أساسىترین مبانى تفسیرى وى محسوب مىشود، که به صورتى گسترده و منظم، و به طرزى جالب و هوشمندانه، در این تفسیر ارائه شده است.این مقاله بر آنست تا هم به جهت أهمیت این بحث، و هم به لحاظ محوریت و گستردگى آن در تفسیرفى ظلال القرآنچگونگى طرح و ارائهى آن در این تفسیر را، بررسى و تبیین نماید.
وحدت موضوعى، تناسب معنایى، آیات در سور، ترتیب آیات، سیّد قطب، فى ظلال القرآن
جهت پرداختن به موضوع مقاله درک چند مقدمه ضرورى است که به ترتیب ارائه مىشود.
(1)-استاد ممتاز دانشگاه تهران
(2)-دانشجوى دوره دکترى دانشگاه تربیت مدرّس
وحدت موضوعىبدین معناست که هر سوره یک یا چند محور موضوعى محدود و کلّى دارد که تمام آیات سوره به گونهاى منشوروار در جهت آن موضوع یا موضوعات در حرکتاند.برخى آن را گونهاى از تفسیر موضوعى مىدانند که به دنبال هدف أساسى سوره است؛و این هدف أساسى، همان محور موضوعى سوره مىباشد.در این روش، پژوهشگر ابتداء هدف أساسى یا أهداف أصلى سوره را باز مىیابد، آنگاه به بررسى اسباب نزول سوره یا آیاتی که موضوع أساسى سوره را مطرح مىکنند، مىپردازد؛سپس به ترتیب نزول سوره در میان سور مکى و مدنى مىنگرد؛و در مرحلهى بعد به بررسى اسلوبهاى قرآنى در عرضهى آن موضوع و تناسبهاى موجود در بخشهاى مختلف سوره، أقدام مىنماید.(مصطفى مسلم، 29)
بنابر این، مىتوان گفت:این شیوه نگاهى بسیار ارجمند به سور قرآن است که در صدد است-در وراى پراکندگى ظاهرى میان مباحث و موضوعات یک سوره، و أحیانا على رغم اختلاف زمانى در نزول آیات آن، موضوعى واحد یا محورى مشترک براى آن موضوعات و مباحث، جستجو کند، و ارتباطى مقبول و انسجامى درخور، بین آیات هر سوره بیابد(ر.ک:محمود حجازى، 24، 52، 53، 112)؛چه یکى از شرایط نیکوترین سخن بودن قرآن 1 ، آنست که داراى بهترین ترتیب باشد، و داشتن این ویژگى مستلزم، وجود حداکثر ارتباط ممکن میان آیات آن است (همامى، 23)؛در این رابطه، فخر رازى معتقد است:«اگر پیوستگى و نظم هماهنگ میان آیات یک سوره نشان داده شود، غیر بشرى بودن قرآن اثبات مىگردد؛زیرا وجود ارتباط در بین آیات کتابى که در مدّت بیست و اندى سال و در مناسبتهاى (1)-اشاره دارد به آیهى شریفهى:«الله نزّل احسن الحدیث کتابا...»الزمر، 23.
مختلف فرود آمده، نشانگر الهى بودن آنست.»(همو، 2/13).
مهمترین دلیل و پشتوانهى پذیرشوحدت موضوعىاعتقاد به توفیقى و وحیانى بودن ترتیب و تنظیم آیات در درون سورههاى قرآن است.
اکثر عالمان قرآنى از فریقین، بر این نظرند که چینش آیات قرآن در سورهها، نه به اجتهاد و سلیقهى یاران و شاگردان پیامبر(ص)؛بلکه به اشارت و دلالت آن حضرت بوده 1 که او خود نیز از غیب و وحى الهى فرمان مىگرفته است؛و روایات متعددى سخن یاد شده را تأیید مىکنند(یعقوبى 2/43، طبرسى 2/214، زرکشى 1/237، 238 و 256، سیوطى 1/209-213، سید قطب 1/27 و 554 و 3/1583).
نزول آیات قرآن در طول بیش از 20 سال بر اساس حکمتها و انگیزههایى به شکل تدریجى و متناوب صورت گرفته است، که از جملهى این اهداف:تثبیت قلب رسول اکرم(ص)و استوار ساختن و ثبات بخشیدن به موقعیت روحى وى، و تربیت مداوم و مستقیم امت اسلامى در رهگذر زمان و وقوع حوادث و پیش آمدهاست(ر.ک:زرقانى، 1/39-43، مالک بن نبى، 159-161، محمود حجازى، (1)-علماى اهل سنت بر این سخن تقریبا اجماع دارند.ر.ک:(زرکشى 1/38، 237-239، 256 و سیوطى 1، 209-213 و باقلانى 59-60 و زرقانى 1/167-183 و در منابع شیعه ر.ک:خویى 257.ایازى 167-172. همامى، 26 و خامهگر 72-81)لیکن تعدادى از عالمان شیعى به واسطهى عدم تناسب ظاهرى برخى آیات به ویژه آیات مربوط به مقامات و فضایل اهل بیت(ع)مانند:المائده 3 و 67.و الاحزاب، 33 و...با آیات قبل و بعد از خود راى به اجتهادى بودن و دخالت صحابه در چینش برخى آیات دادهاند.ر.ک:(طباطبائى 12، 128 به بعد...، و معرفت، 1/322-337).
79-84).
به واسطهى این نزول تدریجى اینک با سورههایى مواجه هستیم که از یک سو، آیات تشکیل دهندهى آنها به لحاظ زمان نزول گاه چندین سال با یکدیگر فاصله دارند!و از دیگر سو، ناپیوستگىهایى در بین آیات در بسیارى از سور، دیده مىشود؛این پراکندگىهاى ظاهرى و ناپیوستگىهاى معنایى و موضوعى، کار را بر بسیارى دشوار کرده، و موجب پیدایش نظریاتى متفاوت در نگرش به سورههاى قرآن گشته است:
عدهاى که عمدتا خاورشناسان و محققان غربى هستند به غیر وحیانى بودن ترتیب آیات، و اجتهاد و دخالت رأى صحابه در ترتیب و چینش آیات، گرایش یافتهاند؛و به همین جهت، نسبتهاى ناروایى بر قرآن کریم وارد نموده، و آیات موجود در یک سوره را فاقد هرگونه ارتباط و پیوستگى معرفى مىکنند(ر.ک: بقاعى، 1/7، زرکشى، 1/37، 38 بىآزار شیرازى و حجتى، میثاق در قرآن، 8، خرمشاهى، 9، 17، 13، حسن عباس، 74)و حتى قرآن را کتابى مىدانند که شایستگى انتساب به یک نویسندهى بشرى را ندارد، تا چه رسد به آنکه به خداوند نسبت داده شود!!!(ر.ک:ایازى، 25).
این ناپیوستگىها حتى کسانى را به پذیرش تحریف در قرآن، منحرف نموده است.(ر.ک:فقهىزاده، 157-156).
پاسخ طبیعى و معقول برخى از عالمان دینى در برابر این برداشت نادرست، تأمل و تلاش براى یکپارچه و منسجم نشان دادن مباحث و موضوعات در سور قرآن بود.اولین قدمها در این راستا بیشتر براى هماهنگ کردن آیه یا آیاتى بود که با آیات پس و پیش خود، غریب و ناسازگارتر مىنمود.با توجه به اسناد قابل دسترسى، ابوبکر نیشابورى(م 324 ه)نخستین فردى است که در مورد وجه تناسب آیات به ظاهر غیر مرتبط، و دیگر انواع مناسبتها، به بررسى جدّى پرداخته است.وى که در بغداد مىزیست، از عالمان آن دیار به خاطر ناآگاهى از این دانش خرده مىگرفت (زرکشى، 1/36).از مشهورترین عالمانى که پس از وى این بحث را به شکلى برجسته، در آثار خود مطرح نمودهاند، به ترتیب مىتوان از:ثعلبى(م 427 ه)در الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، فخر رازى(م 606 ه)درتفسیر الکبیر، بدر الدین زرکشى(م 794 ه)درالبرهان فى علوم القرآن، برهان الدین بقاعى (م 885 ه)درنظم الدرر فى تناسب الآیات و السور، سیوطى(م 911 ه)درمراصد المطالع فى تناسب المقاصد و المطالعو درالإتقان فى علوم القرآنو...نام برد. از آن پس نیز تلاش براى تبیین پیوستگى موضوعى و محتوایى هر یک از سورههاى قرآن هماره مبنا و قاعدهى ثابت و گاه گستردهى بیشتر مفسران و قرآن شناسان پسین، به ویژه دوران معاصر بوده و بر همین اساس، نظریات صائب، و آثار ارجمند و قابل توجهى ارائه شده است.
در آغاز قرن چهاردهم هجرى محمد عبده شاگرد نامدار جمال الدین اسد آبادى، در درسهاى تفسیرى خود-که به همت شاگرد گرانقدرش، رشید رضا، گردآورى، و با اضافاتى تفسیرالمنارنام گرفت-بحث وحدت موضوعى در سور قرآن را مطرح مىکند؛و بر اساس آن فهم هدف هر سوره را، کمک شایانى براى مفسر مىداند تا بتواند به طور دقیق به مقاصد آن پى برد، و به معانى آیه آیههاى آن نزدیک شود(ر.ک:خامهگر، 9).شاگرد وى، محمد رشید رضا، هم درین مسیر گام نهاد.علاوه بر آندو، بسیارى از مفسران معاصر نیز از همین روش الهام گرفتند:شیخ احمد مصطفى مراغى درتفسیر المراغى، شیخ محمود شلتوت درتفسیر القرآن الکریم، و الى القرآن الکریم، سعید حوّى درألاساس فى التفسیر، محمد عزّت دروزه درالتفسیر الحدیث، دکتر محمد عبد الله درّاز درالمدخل الى القرآن الکریموالنّبأ العظیم، علامهى طباطبایى در تفسیر گرانسنگالمیزان، دکتر محمد محمود حجازى درالوحدة الموضوعیة فى القرآن الکریموالتفسیر الواضح، دکتر عبد الله محمود شحاته درأهداف سور القرآن و مقاصدهادکتر سید محمد باقر حجتى و دکتر عبد الکریم بىآزار شیرازى درتفسیر کاشفومیثاق در قرآنو مؤلف اخیر درقرآن ناطق، عبد العلى بازرگان درنظم قرآنو عالمانى دیگر، همگى بر مبناى وجود پیوستگى و اتصال میان آیات سور قرآن به تفسیر این کتاب عزیز پرداخته، نکات ارزشمندى را ارائه دادهاند، و صحیفهها از اسرار کتاب شگفتانگیز و هدایتبخش قرآن سرشار ساختهاند.
به نظر مىرسد، آنکه بیش از همه، پیوستگى، تناسب و وحدت معنایى آیات را در سور قرآن نمایانده، و توانسته به شکلى منظم و فراگیر به طرح نظریهىوحدت موضوعىو تطبیق دقیق و عمیق آن در همهى سورههاى قرآن کریم بپردازد، مفسر نامدار و اندیشمند قرآنى معاصر، سیّد قطب باشد که در تفسیرفی ظلال القرآنبه این مهم پرداخته است 1 .
این نظریه نه تنها از سوى برخى مفسران و دانشمندان قرآنى مورد پسند و اقبال قرار نگرفت؛بلکه طراحان و مدافعان آن نیز با تعابیر ناپسندى نکوهش شدهاند!
یکى از سرسختترین مخالفان این مسأله، شوکانى است؛وى طى گفتارى مبسوط که در ردّ این دیدگاه و سرزنش صاحبان آن، از جمله:بقاعى و پیشینیان وى (1)-در مباحث آتى جایگاه وى در این مورد نمایانده خواهد شد.
آورده معتقد است:نزول قرآن بر حسب حوادث مختلف مىباشد، که این وقایع با هم متفاوت و گاهى متناقضاند.پس آیات نیز به تبع آن، با هم اختلاف دارند، و سخن گفتن از تناسب آیات موجب مىگردد افراد نادان و یا مغرض، تصور کنند که بلاغت و اعجاز قرآن به ظهور این تناسب بستگى دارد، و چنانچه این ظهور را نیابند به عیبجویى روى مىآورند!(شوکانى، 1/72-73).
عز الدین بن عبد السلام نیز ارتباط میان آیات قرآن در یک سوره را نمىپذیرد.از نظر وى گرچه تناسب و ارتباط برقرار کردن بین اجزاى کلام، دانش مفیدى است؛ لکن این مساله در مورد سخنى مطرح مىشود که دربارهى یک امر متحد و یکپارچه صادر شده باشد و ابتداء و انتهاى آن نیز به هم مرتبط باشد؛اما از آنجا که قرآن در مدت بیست و اندى سال و در مورد احکام مختلف، و با سببهاى گوناگون نازل شده، ربط دادن بخشهاى آن به یکدیگر ممکن نمىباشد.(سیوطى، 2/343).
برخى براى مخالفت با مسالهى تناسب آیات، با اشاره به سامان و چینش غیر منسجم و پراکندهى آیات قرآن، آنرا بسیار مفید و درست در راستاى اهداف هدایتى قرآن بر مىشمرند؛لذا مسالهى وحدت موضوعى سور را براى قرآن روا نمىدانند (خویى، 93).
معتقدان به این دیدگاه هر گونه همسانسازى، بین کلام الهى با سبک سخن بشرى را نابجا دانسته، و سبک و اسلوب قرآنى را به دلیل خصوصیاتى که بدانها آراسته است، و تفاوتهایى که با سبکهاى بشرى دارد، از آن ممتاز مىداند.در حقیقت این ایده ناظر به ظاهر حدیث معروف:إن فضل کلام الله على سائر الکلام، کفضل الله على خلقه(متقى هندى، 1/527)مىباشد.
بر اساس این دیدگاه، در حقیقت اسلوب قرآن با ویژگى تنوع مطالب و اسلوب، و انتقال از موضوعى به موضوع دیگر، گیرایى، زیبایى، نفوذ و آثار شگفتى بر جاى مىگذارد و در دل مؤمنان و حتی غیر مؤمنان شور و نشاطى دیگر مىآفریند؛لذا این گسسته نمایى دلیل و توجیه هنرى و تبلیغى دارد و برگرفته از اهداف نزول قرآن و برخاسته از نیازهاى انسان در طى اعصار، و مناسب با شرایط مختلف فرهنگى است و نباید از رهگذر آن نگرانى به دل راه داد!(ایازى، 155-156)از سوى دیگر، سبک قرآن به خطابات ارشادى نزدیک است، و هدف آن ارشاد به راه صحیح است. در خطابات ارشادى چه بسا روى یک مسالهى خاص تکیه مىشود و شواهد گوناگونى براى اثبات آن ارائه مىگردد و به نتیجه مىرسد، و گاهى موضوعات مختلف بررسى مىشود(گرامى، 24-25).
بدین شکل، حتى تلاشهاى صورت گرفته براى ایجاد نوعى پیوند و انسجام بین مجموعههاى مختلف آیات، اقدام پسندیده و صائبى به نظر نمىرسد، و به جایى راه نمىبرد؛چرا که همین پاشانى و جسته جسته بودن، دلیل اعجاز قرآن است و اقدام براى پیوسته کردن آیات حرکت در جهت خلاف اعجاز آن است. (خرمشاهى، 15).
در پاسخ اشکال نخست، مىتوان گفت:على رغم اختلاف اسباب و عوامل نزول آیات، حتى در قرآن به نوعى همبستگى و پیوستگى اصیل میان آیات آن اشاره شده است.دو آیهى:«کتاب احکمت آیاته ثم فصّلت من لدن حکیم عزیز»و«قرآنا فرقناه لتقرأه على الناس على مکث»(الاسراء، 106)گویاى این حقیقت است(فخر رازى، جزء 21، ص 418؛زرکشى 1/236-237).همچنین نزول یکبارهى همهى آیات قرآن در شب قدر بر طبق دیدگاهى که عدّهاى بر آنند(فخر رازى، همانجا)عامل دیگرى جهت تأیید وحدت و انسجام آیات قرآن است؛و چه بسا دستور پیامبر(ص)مبنى بر چینش ویژهى آیات-به شکل کنونى-در راستاى نیل به همین یکپارچگى و پیوند نخستین و أصیل بوده باشد؛چنانکه علامهى طباطبایى در تحلیل حکمت این چینش ویژه معتقد است:«اینکه خداوند یک دسته از آیاتى را جدا از دستهى دیگر قرار داده، و نام سوره بر هر یک آنها نهاده، گواه آنست که یک نوع أنسجام و پیوستگى در میان این دسته از آیات وجود دارد؛که در قسمتى از یک دسته و یا میان یک سوره با سورهى دیگر، آن پیوستگى خاص، وجود ندارد؛لذا أهداف و مقاصد مورد نظر در هر سوره با سورهى دیگر متفاوت است؛و هر سوره براى بیان هدف و مقصد خاصى عرضه شده است که سوره جز با کامل شدن آن هدف و رسیدن به آن مقصد به پایان نمىرسد.»(همو، 1/14).
أما در پاسخ به آن عدّه، که پراکندگى موضوعات قرآن را دلیل امتیاز و برجستگى آن مىدانند، باید گفت:وحدت موضوعى یا تناسب معنایى سور قرآن، به ویژه با توجه به روش هوشمندانهى سیّد قطب درفى ظلال القرآنهمزمان، پاسخگوى انتظارات هر دو دیدگاه پیشین است؛از یک سو، بر وجود ربط و پیوند منطقى بین معارف گونهگونى که در قالب داستان، احکام، تشریع، مواعظ و...در یک سوره گرد هم آمدهاند تأکید دارد، و از سوى دیگر، نه تنها چیزى از زیبایى و امتیازات اسلوب قرآن(به ویژه در گردش و انتقال از مطلبى به مطلب دیگر)نمىکاهد، بلکه امتیازات و محسّناتى دیگر را در آن مىیابد؛بدین معنى که اگر بپذیریم با همهى این تنوع و رنگارنگى مباحث و موضوعات، بر هر سوره نظم خاصى حاکم است و هدف مشخص و معینى را دنبال مىکند، این امر مىتواند انگیزهاى باشد که انسان را به تعمّق و تدبّر در آیات الهى سوق دهد، و به یافتن جنبههاى ناپیداى کلام حق تعالى تشویق نماید.در این صورت کنجکاوىهاى مستمرّى را درخواست مىنماید، تا افراد-صرف نظر از معناى کلمهاى و جملهاى آیات-به ارتباط مجموعهاى آنها بپردازند و پیوستگىهاى کلان را مشخص و سازماندهى کنند، و این خود مزیّتى به شمار است(ایازى، 182، 198).
بر اساس این درک، و ضرورت پیش گفته، طرفداران دیدگاه پیوستهگرایى بر تلاشهاى خویش-جهت تکمیل و تکامل این دیدگاه، و درکى خردمندانه و معقول از آن، و پرهیز از تکلّفات و مطالب نااستوار-افزودند؛تا آنجا که از نظر برخى عالمان، تسلط برمحور معنایى سورهآغازین گام در فهم تناسب و هماهنگى، در سور قرآن محسوب مىگردد؛که مفسر پیش از دستیابى به آن، نباید در جستجوى پیوندهاى موضوعى-پیوندهایى که در أثناى آیات و آغازها و پایانههاى آنها پراکنده است-بین أجزاى سوره باشد!(درّاز، 154).
سیّد قطب از مفسران مجدّد و نوپرداز و کمنظیر معاصر است، که در تفسیر قرآن و بیان معارف، رهنمودها و شگفتىهاى آن، در مرتبت و موقعیتى ممتاز قرار دارد؛ آن سان که همگان بدان معترفند، و عظمت کار سترگ، و تلاشهاى مخلصانهى وى را مىستایند.(از جمله ر.ک:شحاته، 599، 27)او نه تنها از بیان حقایق و مقاصد اساسى، حقیقى و اصیل قرآن، شانه خالى نمىکند، و به توجیه و تاویل ناصواب در این باره نمىپردازد؛بلکه با سوز و گدازى بىنظیر، در صدد دمیدن روحى تازه و پرنشاط و تکاپو در پرتو آیات قرآن، در جامعه پژمردهى خویش و بلکه دیگر جوامع اسلامى بر مىآید.و در این راستا، بسیار خوش مىدرخشد! 1
مبناى وحدت موضوعى سور-على رغم تأمّلات و دقّتهاى دیگر مفسران پیرامون آن-در منهج تفسیرى سیّد قطب آنچنان نمایان، گسترده و با شکوه است که بخش قابل توجهى از تفسیر چهار هزار صفحهاى او را به خود اختصاص داده (1)-بدیهى است که این سخن به معناى عدم وجود ضعف و کاستى در تفسیر یا دیگر آثار او نیست.
است و هیچ فرد منصفى نمىتواند ورزیدگى، تبحر و تضلّع او را در این مساله انکار کند.تا آنجا که جا دارد کار وى را در این زمینه، نوآورى بنامیم.یک بررسى اجمالى از سورههاى قرآن در تفسیرفى ظلال القرآنگویاى این حقیقت روشن است.
دکتر صلاح الخالدى معتقد است:سیّد قطب، در این معرفت و مبحث قرآنى برتر از همگان، و سنگ محورى آن محسوب مىشود؛زیرا او در تفسیر فى ظلال القرآن، سورهها و آیات قرآن را همچون خشتهاى بنّاء و حلقههایى که با پیوستگى و تناسبى قوى در میان نص آراسته و پیوستهى قرآنى واقع شدهاند، همراه با بیان اعجاز و زیبایىهاى آنها، به ما عرضه مىنماید(همو، 154).
و از همین روست که دکتر عدنان زر زور، سید قطب را در تاریخ تفسیر قرآن کریم، نخستین مفسرى مىداند که وحدت موضوعى در سور قرآن را به شکلى عملى و مکتوب نمایانده؛و به بهترین صورت آن را بر آیات قرآن تطبیق داده است. در حالیکه مفسران پیش از وى، یا این وحدت را مورد توجه قرار نداده، و وجود آنرا نپذیرفتهاند؛و یا با وجود ملاحظه و پذیرش، به طرزى موفقیتآمیز و معقول، آن را تطبیق و ارائه نکردهاند(همو، 267).
اما به راستى راز موفقیت، ژرفنگرى و دقّت سید قطب در ارائه و تطبیق عملى، عینى و گسترده این مبناى ارزشمند چه بوده است؟
بىگمان در صدر دلایل این توفیق، انس و مجالست و معاشرت طولانى وى با قرآن قرار دارد؛همدمى طولانى و مکرر وى با این مائده و مأدبهى آسمانى و تکرار و اعاده مداوم آیات آن، به ویژه آیات یک سوره، نقش چشمگیرى در رصدگیرى موضوع اصلى یا محور موضوعات هر سوره ایفا نموده است(ر.ک:زر زور، 269).
البته باید بدین نکته نیز توجه داشت که قرائت و تلاوت او از آیات، یک قرائت عادى و عارى از تعمّق و ژرفنگرى نبوده است؛گو اینکه بسیارى اینگونه، به قرائت و تلاوت قرآن مىپردازند؛بلکه قرائت هدفمند و همنشینى متفکرانه و هوشمندانه چنین آثارى را در پى خواهد داشت!
یک سورهى قرآنى در نظر سیّد قطب، کلمات و عبارات بىجان و ساکت نیست! موجود زندهاى است که در نزد او به مثابهى یکدوست و همدماست!و از این رو، قرائت یک سوره، سفرى با یک همدم و یک دوست به شمار مىرود.به عقیده او:«سورههاى قرآن دوستانى هستند.همهى آنان دوست.و همهى آنان همدم.و همهى آنان محبوب.و همهى آنها لذیذند...و همنشینى با یک سوره از آغاز تا انتهایش، سفرى است.سفرى در عوالم و صحنهها، در اندیشهها و حقیقتها، در سخنها و الهامها، و...لکن این سفر، در هر سوره و با هر سوره سفر متمایزى است.» (همو، 3/1243).
دوستى و همسفرى مفسّر فى ظلال با سور قرآن کریم، بدان جهت درست مىنماید، که قرآن در نگاه او داراى ویژگىهاى یک موجود عاقل است.وى این معنا را با توجه به استعمال صفتحکیمبراى قرآن-در آیات قرآن 1 -در مىیابد.او معتقد است:«حکمتوصف موجودعاقلاست، و تعبیر قرآنى به این شکل، صفت و جامهى زنده بودن و قصد، آهنگ و اراده داشتن را بر قامت قرآن مىپوشاند، و داشتن این صفت از لوازمحکیمبودن است...پس قرآن داراى روح است، و داراى ویژگىهاى یک موجود زنده ایست، که هر گاه دلت با آن از در صفا درآید، و روحت بدان گوش فرا دهد!مىتواند با تو و تو با او، به ملاطفت و مهربانى با یکدیگر بپردازید(همو، 5/2958 و 3176).
کلام دیگرى از مفسر به خوبى گویاى این نگاه بلند و تحول آفرین وى به قرآن (1)-مانند:«یس و القرآن الحکیم»(یس، 1-2)یا:«و انه فى ام الکتاب لدینا لعلىّ حکیم»(الزخرف، 4).
است.او سورة نساء را چنین وصف مىکند:«ما در این سوره مىبینیم-و تقریبا حسّ مىکنیم-که گویى این سوره موجود زندهاى است، که هدف مشخصى را دنبال مىکند، و براى دست یافتن بدان تلاش مىنماید، و با وسایل مختلف ارادهى به چنگ آوردن آنرا دارد.و جزء جزء قسمتهاى این سوره، هر یک وسائل آن براى رسیدن به هدفش مىباشند.»(همانجا، 1/555).
در کنار اسباب و عوامل پیش گفته، اطلاعات گسترده و سودمند ادبى-بلاغى سید قطب، احساس و شعور لطیف و ریزبین او، تجربه، نبوغ و توانایى وى در حوزهى نقد شعر و ادب، بستر لازم را براى توانمند کردن او، و موفقیت غیر قابل انکارش فراهم ساخته است.
گو اینکه در نظر سیّد قطب شخصیّت سوره، غیر از موضوع سوره است؛بلکه موضوع یا موضوعات سوره بخشى از اجزاى شخصیّت سوره را تشکیل مىدهد، اما نباید از یاد برد که شخصیّت هر سوره با تمام ویژگىهاى اختصاصىاش(فضا، هالهها، تحریک کنندههاى ویژه، اسلوب و...)بر موضوع سوره اثر مىگذارد، تا رنگى خاص و حالتى متمایز و مستقل بدان موضوع ببخشد.و در این صورت است که از موارد مشابه خود متفاوت مىگردد.بر این اساس هر سورهى قرآن همچون انسانى است-که با وجود اشتراک در پارهاى صفات عام انسانى-داراى شخصیّت و خصوصیّاتى متمایز، و منحصر به خود است(همانجا، 3/1243)؛لذا در آغاز سورهى بقره، دربارهى شخصیّت سورههاى قرآن مىنویسد:«آنکه که در سایهى قرآن زندگى مىکند مىیابد هر یک از سورههاى قرآن، داراى شخصیت ممتاز و مستقلى است؛داراى روحى است که قوام سراسر سوره به آن است؛درست همچون روح یک موجود زنده.داراى یک یا چند موضوع اصلى است که بر گرد یک محور دور مىزند.هر سوره داراى جو مخصوصى است که بر همهى موضوعات آن، سایه افکنده و سیاق کلام را در سوره آنچنان آورده که همهى این موضوعات را از چند جهت در بر مىگیرد و به آنها یکنواختى مىبخشد و...این نشانهى عام همهى سورههاى قرآن است که حتى طولانىترین سورهها-مانند این سوره(بقره)-از آن مستثنى نیست»(همو، 1/2).
ناگفته خود پیداست که بحثوحدت موضوعى سورهدر روش تفسیرى سیّد قطب نه تنها از بحث شخصیّت سوره جدا نیست، بلکه خود بخش مهمّى از شخصیت سوره را تشکیل مىدهد.
وى تجمیع موضوعات هر سوره و هماهنگى و یکپارچه کردن آنها را پیرامون یک محور، در نظمى ویژه-آنگونه که خطوط سوره را نمایان ساخته، و به شخصیت آن تمایز بخشد-از مقتضیات و ضرورتهاى شخصیت سوره مىداند. (همانجا، 1/555).بر این اساس، تقارب و یا حتى یکسانى موضوعات در سور نمىتواند عاملى براى یکسانى یا مشابهت شخصیت و کیان منحصر به فرد سورهها باشد.لذا دربارهى سوره مائده مىگوید:با وجود تقارب موضوعات این سوره با سه سورهى پیشین(بقره، آل عمران، نساء)هر یک از این سور شخصیّت، فضا، سایهها و اسلوب ویژهى خود را در حلّ این موضوعات نزدیک به هم، به کار مىگیرند و زوایاى متفاوتى از این موضوعات مشترک، در هر سوره بررسى مىشود.و از سوى دیگر پرتوهایى که هر یک از این سور بر این موضوعات یکسان مىتابانند، و نوع اثر گذارندههاى الهام بخشى که هر یک در عرضهى آنها به کار مىگیرند به گونهاى است که شخصیّت هر یک از این سورهها را-به طور کلى-از دیگرى متمایز مىسازد، و رنگ خاص خود را به آنها مىبخشد 1 (همانجا، 2/833، 1015).
البته به همین نکته، گاه اندیشمندان دیگرى نیز اشاره کردهاند؛چنانکه محمد محمد مدنى نیز شخصیت سوره را مورد توجه قرار داده و مىگوید:«هر سورهاى از سور قرآن کریم داراى جان و روحى است که در کالبد آیات آن سوره جریان دارد؛و این روح بر مبانى و احکام و اسلوب آن سوره داراى سلطه و اشراف است؛معانى و مفاهیم قرآن کریم باید از این منظر نگریسته شوند...این دید وسیع و فراگیر که سراپاى چهرهى سورههاى قرآن را ترسیم مىکند، مىتواند شخصیت هر سوره را نمودار سازد...»(محمد مدنى، 5 و 6).
سیّد قطب در مقدمه و سرآغاز هر سوره-و پیش از وارد شدن به تفسیر و توضیح جزئیات آیات-به طور مفصّل به بیان موضوع هر سوره و چگونگى اتصال و پیوند آیات و بخشهاى مختلف آن مىپردازد.این روش بخش قابل توجهى از توضیحات وى را در این زمینه در بر مىگیرد.
محمد ابراهیم شریف این مرحله را قاعدهى نخست وى در تبیین وحدت موضوعى آیات مىداند؛که در آن با ذکر یک مقدمه، اهداف و مقاصد سوره را توضیح مىدهد؛و چونان کسى که نسبت به اسلوب قرآن و بلاغت آن بینا و هشیار است و راز ارتباط حکیمانهى میان آیات سوره، على رغم بعد و دوریشان از یکدیگر از او مخفى نمىماند، وجه ارتباط موضوعات سوره و چگونگى در آغوش گرفتن یکدیگر براى برآورده کردن هدف و مقصد اصلى سوره را بیان مىکند.(همو، 584).
-یکسان بودن موضوع آن دو-مثالى دیگر در تبیین این دیدگاه است.(ر.ک:همان، 3/1243-1244).
این سخن بدان معنا نیست که توضیحات و روشنگرىهاى مفسر در بیان موضوع محورى و موضوعات سوره، و پیوند بخشهاى مختلف و آیات گونهگون یک سوره، تنها در مقدمهى سوره و با دستهبندىهایى که در آنجا ارائه مىدهد، به پایان مىرسد؛زیرا وى علاوه بر آن کوشش سترگ در مقدمه، در جاى جاى عبارات و توجیهات تفسیرى خویش و از جمله در آغاز و پایان بخشها، درسها، بندها و... چگونگى حرکت و دلالت بخشهاى مختلف آیات، و یا حتى آیهاى خاص را-که ناهمگون به نظر مىرسد-در جهت موضوع اصلى و محورى سوره یادآور مىشود. لذا چنان نیست که وى تنها به ذکر موضوع یا موضوعات مطرح در سوره بپردازد و از بسط چگونگى ارتبات آیات، به آن موضوع سر باز زند؛گو اینکه بسیارى از کسانى که به تناسب معنایى آیات در سور معتقدند، در عمل چگونگى این انسجام و التیام معنوى را ارائه نداده، تنها به ذکر عناوین و کلیاتى اکتفا نمودهاند؛لذا این گونه پیوستگىهاى کلى و عام که برخى براى ایجاد مناسبت و پیوند آیات یک سوره ارائه کردهاند-گر چه قابل انکار نیست-لکن مشکل پراکندگى ظاهرى موضوعات را حلّ نمىکند و نمىتواند بیانگر اعجاز قرآن و ردّ سخنان معاندان و شبهه افکنان باشد؛و اگر کسى به ناپیوستگى میان آیات سورههاى قرآن نیز معتقد باشد، یافتن این گونه پیوندهاى کلى براى او دشوار نیست(ایازى، 150).
نکتهى مهم دیگر اینکه، ربط بین موضوعات و بخشهاى مختلف سوره درفى ظلال القرآنبه صورت علمى و روشمند انجام مىگیرد؛زیرا فعالیت انسجام بخشى و پیوستن جزئیات سوره و مقاطع مختلف آن، تنها نیازمند درک موضوع عام سوره و محورى است که جزئیات سوره پیرامون آن در گردشاند؛و اینموضوع عامو اینمحوردر همهى سورههاى قرآن یافت مىشود:«از این رو، آنکه در سایهى قرآن زندگى مىکند مىیابد که هر یک از سورههاى قرآن...داراى یک، یا چند موضوع اصلى است که بر گرد یک محور دور مىزند...و این نشانهى عام همهى سورههاى قرآن است که حتى طولانىترین سورهها...از آن مستثنى نیست» (سید قطب، 1/28).
این شیوهى تفسیرى دوّمین قاعدهى روشمند درفى ظلال القرآناست که بر اساس آن، مفسر با تقسیم سوره به چند درس یا مقطع، هر مقطع آن را مشتمل بر یک اندیشهى کلى یا موضوع محورى معرفى مىکند(ابراهیم شریف، 587).
این روش در اکثر سورهها شکل مىگیرد.آنچه در این نوع تقسیمبندى حائز اهمیت است، دقّت و هوشمندى وى در تفکیکهاى متناسب و هدفمند است. گر چه این شیوه در میان بسیاری از مفسران-به ویژه مفسران معاصر-مرسوم است، اما جریان آن در منهج تفسیرى سید قطب از قرار دیگرى است؛چه، نگاه انسجام بخش وى به آیات یک سوره، روش او را نیز در این تقسیمبندى، از دیگر مفسران متمایز نموده است.مقایسهى اجمالى میانفى ظلال القرآنو هر یک از تفاسیر دیگر، گویاى این مطلب است.
بخش قابل توجّه دیگرى از تبیین و توضیح سید قطب در ارائهى وحدت موضوعى آیات، در قالب دسته بندىهاى مختلف، متعدد و گاهمطالب به هم راه یافتهاى 1 است که در هر سوره ارائه مىدهد؛دسته بندىهایى همچون:لحمه، موج، قطاع، شوط، جوله، خطّ، شطر، حلقه، فقره، و حتىمشهداز آن جملهاند.که (1)-متداخل.
در ذیل 1 به بررسى برخى از آنها مىپردازیم.
بر این اساس گاه همهى آیات یک سوره لحمهاى واحدند، که تفکیک آنها از یکدیگر ممکن نیست.به عنوان مثال:سورههایى مانند:انعام، یونس و یوسف چنین وضعیتى دارند.(همانجا، 3/1752، 1758 و 4/1950).
سید قطب در تبیین وحدت موضوعى سورهى یونس، پس از تحلیل وضعیّت و شرایط خاصى که این سوره در آن نازل شده، معتقد است:«از سیاق این سوره واضح است که لحمهاى واحد است که براى مواجهه با واقعیّتى به هم پیوسته نازل شده است؛لذا تقسیم آن به بخشهایى مجزا، دشوار است.»و به همین دلیل دیدگاه مصحف امیرى، مبنى بر مدنى بودن آیات 40، 94-96 این سوره را ردّ کرده، این آیات را نیز با سیاق سورهدر آمیخته 2 و منسجم مىداند؛به گونهاى که بدون آنها سیاق اصلا به هم پیوند نمىخورد!از سوى دیگر، سیاق، آغاز و پایان سوره را به هم پیوند زده است؛سید قطب پس از ذکر مصداقهاى این پیوند، بین عوامل مختلف تحریک کننده و اثر گذار 3 در سوره نیز پیوند برقرار مىسازد.به عنوان مثال:خداوند عجله و شتاب مشرکان براى عذاب را ردّ مىکند، و آنها را تهدید مىنماید که:عذاب خداوند ممکن است به صورت ناگهانى بر سرشان فرود آید... پس از آن قصههایى را گزارش مىکند؛که در آنها صحنههاى فرود آمدن عذاب ناگهانى در امتهاى تباه شدهى پیشین به نمایش گذارده شده است.
(1)-لحمه:(تکهاى از گوشت، تار و پود بافته به هم)، قطاع:(پاره، بخش، بریده)، شوط:(گام، مرحله)، حوله: (گردش)، شطر:(جزء، پاره، بخش)، فقره:(جزء، شطر)و مشهد:(صحنه، چشم انداز)، است.
(2)-متشابک
(3)-مؤثرات.
وى در بخشى دیگر از سخن خود راجع به شدّت پیوستگى آیات این سوره، آن را به سورهى انعام تشبیه مىنماید که به صورت موجهایى پى در پى، سرازیر مىشود(همانجا، 3/1752، 1758).
سورهى انعام-على رغم گستردگىاش-از نگاه تیزبین سید قطب دور نمانده، و در دیدگاه وى آیات آن آنچنان متحد، منسجم و به هم گره خوردهاند، که به شکل موجهایى پیوسته و پى در پى(پنج موج)نمایان مىشود.توضیح وى دربارهى چگونگى انسجام و پیوستگى این سوره شایستهى تامل بسیار است به این صورت که:«این سوره در سیاق هجوم آورش، و با صحنهها، درنگها، الهامگرىها، کوبشها، تصویرها و سایههایش، به نهر یورش آورى مىماند که با امواجى پى در پى فرو مىریزد؛هنوز موج پیشین به قرارگاهش نرسیده، که از پس آن موجى دیگر- و در حالى که بدان پیوند خورده-روانه است.»
مفسر با اشاره به موضوع این سوره که عقیده در قاعدهى اصلى آن؛یعنى الوهیت، عبودیت و رابطهى میان آندو مىباشد، معتقد است:«موضوع اصلىاى که این سوره بدان مىپردازد، به گونهاى به هم متصل است، که تجزیهى سوره به مقطعهایى که هر مقطع گوشهاى از آن موضوع را بررسى کند ممکن نیست؛از این رو این سوره داراى موجهایى است که هر موج با موج قبل از خود هماهنگ است و در عین حال، آنرا تکمیل مىکند.»سپس مباحث مطروحه در هر موج و چگونگى پیوند آنها را یکدیگر بررسى مىنماید(همانجا، 2/1004، 1016، 1022).
روش دیگر مفسر آنست که گاهى سوره را به چندقطاعتقسیم مىکند؛سپس آن قطاعها را در تبیین یک موضوع مشترک به هم پیوند مىزند.سورهىهود نمونهاى از آنست.مفسر پس از مقایسهى چگونگى ذکر قصّه در دو سورهى یونس و هود، بر این نظر است که:در سورهى هود، قصّه کالبد آن سوره را شکل داده است؛ لذا گر چه این قصهها براى تصدیق حقایق اعتقادى-که این سوره به دنبال آنهاست -و به عنوان شاهد و گواه آمدهاند؛لکن به وضوح نمایان است که ترسیم چگونگى حرکت عقیدهى ربّانى در تاریخ بشریّت، هدف واضح و آشکار این سوره است.به همین جهت ترکیب سوره شامل:سه قطاع متمایز است:
قطاع نخست، متضمن حقایق عقیده در مقدمهى سوره است، و بخش محدودى از آیات آن را در بر گرفته است.دومین قطاع، متضمن حرکت این حقایق، در تاریخ بشرى است؛لذا بیشتر سیاق سوره را در بر مىگیرد.قطاع سوم، عهدهدار تعقیباتى بر این حرکت، در بخش محدودى از سوره است.و آشکار است که هر سه قطاع سوره در اثبات حقایق اساسى اعتقادى-که همهى سیاق سوره به دنبال آنهاست-یکدیگر را یارى، و با هم منسجمند؛و هر یک از این قطاعها، این حقایق یکسان را بر وفق طبیعت خود و متناسب با نحوهى در بر گرفتن آنها، گاهى به صورت تقریر، گاهى با ذکر قصّه، و گاهى با توجیه مناسب تبیین مىنماید(همانجا، 4/1844).
تقسیم سوره به یک یا چندشوط، بخش دیگرى از تلاش تفسیرى مفسر فى ظلال القرآن، براى وحدت آفرینى موضوعى در سورههاست.بر همین اساس، گاهى تمام آیات یک سوره به سبب برخوردارى از پیوستگى کامل، یک شوط به حساب مىآیند.سورهىشعراءچنین وضعیتى دارد؛زیرا همهى آیات سوره مواجه با تکذیب مشرکان قریش، نسبت به پیامبر(ص)، وحى و ابعاد مختلف این تکذیب و مخالفت آنهاست(همانجا، 5/2584، 2920).و در مواردى سوره مشتمل بر دو یا چند شوط(اشواط)است.نمونهى آن سورهىواقعهاست.واقعه هم نام سوره و هم موضوع آنست؛زیرا اولین مسالهاى که این سوره به حلّ آن پرداخته، مسالهىزندگى اخروىاست.این سوره مشتمل بر دو شوط است: آیات شوط اول سوره به ردّ شبههى تردید کنندگان در قیامت، همچنین مشرکان و تکذیب کنندگان قرآن مىپردازد؛لذا با معرفى قیامت، با صفتواقعهآغاز مىگردد که به هر سخن نادرستى در این زمینه پایان مىدهد، و هر گونه شکى را مىزداید، و حسّ قطعیّت و حتمى بودن قیامت را به مشام مىرساند؛و در ادامه به بررسى وضعیت سه دسته از مردم(سابقون، اصحاب یمین و اصحاب شمال)در زندگى آن جهان مىپردازد.شوط دوم گرچه مسالهى عقیده را-به طور عام-پیش مىکشد؛لکن مسالهى بعث و برانگیختن در قیامت-که موضوع شوط اول سوره بود-در این شوط نیز با تأکید بسیار، و در قالب نوازشهایى 1 تحریک کننده، که مواد و موضوع آنها در دسترس حسّ بشرى است، و در حدود چشم اندازهایى که همهى انسانها در هر محیط زندگى، و با هر اندازه از آگاهى و تجربه، نسبت به آنها بىاطلاع نیستند، مورد توجّه قرار مىگیرد؛نوازشها و چشم اندازهایى چون: آفرینش نخستین انسانها از منىّ(به جز استثناءات)، اشاره به مسالهى کشت و زرع، که خود نوعى از حیات است، اشاره به آفرینش آب، که مایهى حیات همهى هستى است، و اشاره به چگونگى تهیّهى آتش و اصل آن، همگى بیانگر نوعى از حیات آفرینى توسط خداوند دارند؛و قلب انسان را براى پذیرش زندگى پس از مرگ متاثر مىسازند.در پایان سوره نیز در نوازشى بسیار عمیق و اثرگذار، با ترسیم صحنهى (1)-لمسات.
احتضار انسان-به هنگام فرا رسیدن مرگ-بر این امر تاکید مىورزد؛و آخرین آیه در این سوره، نیز وقوع آن را امرى حتمى و یقینى مىشمارد(همانجا، 6/3461 و 3462.همچنین ر.ک:5/2890 و 2891 و 6/3252 و 3254).
گاه نیز یک درس یا مقطع، یکجولهنام مىگیرد.سورهىحجراین گونه است:در این سوره مىتوان سیاق سوره را به پنج جوله، یا پنج مقطع تقسیم کرد که هر یک از آنها، موضوع یا مجالى را در بر مىگیرد، البته در جهت محور اصلى سوره و تبیین آن:«محور این سوره، ترسیم طبیعت تکذیب کنندگان دین اسلام و انگیزههاى اصلى آنها از این اقدام است.همچنین مسیر مخوف و هراسناکى را که آنان به سویش ره مىسپرند، ترسیم نموده است.لذا سیاق در چند جولهى متنوع-به لحاظ موضوع و مجال-در پیرامون این محور مىگردد، و همهى آن جولهها به این محور اصیل باز مىگردند.از این رو تفاوتى ندارد که این جولهها در قالب قصه باشند؛یا در قالب صحنههاى(شگفت)جهان هستى؛یا صحنههاى رستاخیز؛یا در قالب توجیهات و تعقیباتى که پیش از قصص یا در میان آنها و یا پس از آنها مىآیند» (همانجا، 4/2122-2123 و 6/3790).
از دیگر واژگان مورد استفادهى سید قطب در تبیین و ارائهىتناسب و پیوند معنایى آیاتاصطلاحخط سورهمىباشد.وى در مواردى، موضوعات یک سوره را در راستاى چند خط اساسى معرفى مىکند؛آنگاه به تبیین و ترسیم دقیق و گستردهى این خطوط مىپردازد، و ارتباط آنها را با یکدیگر یادآور مىشود.
وحدت موضوعات در سورهى بقره در این قالب تبیین شده است.محورى که همهى موضوعات ریز و درشت این سوره را در بر مىگیرد، یک محور واحد با دو خط اصلى است، که این دو خط اصلى به شدت به یکدیگر مرتبطاند:
خط اول این سوره، به تشریح موضعگیرى بنى اسرائیل در برابر دعوت اسلام در مدینه، و چگونگى مواجههى آنان با این دعوت، و با پیامبر آن(ص)، و با جامعه تازه تولد یافتهى اسلامى، و به سایر مسائلى که مربوط به این موقعیت است؛-مانند ارتباط مستحکم آنها با منافقین از یک سو، و با مشرکین از دیگر سو، -مىپردازد.
خط دوم آن در ترسیم حال و روزگار جامعهى مسلمانان است در آغاز ولادتش، و در آن هنگام که خود را براى بر عهده گرفتن امانت دعوت و خلافت در زمین- پس از اعلان طفره رفتن و ناتوانى بنى اسرائیل از حمل آن، و پیمان شکنى آنها نسبت به این امر مهمّ، و پس از تهى دانستن آنان از شرافت انتساب حقیقى به حضرت ابراهیم(ع)، و بصیرت بخشى به جمع مسلمانان و بیم دادن آنها براى عدم تکرار آن لغزشها و عواملى که موجب از کف دادن این شرافت بزرگ توسط بنى اسرائیل شد-آماده مىساخت.همهى موضوعات این سوره بر گرد این دو خط -که دو خط مرتبط و پیوسته به یک محورند-دور مىزنند(همانجا، 1/28)و بدین شکل سبب گستردگى سخن از بنى اسرائیل در این سوره آشکار مىشود؛چه، آنها در هر دو خط سوره حضور دارند!
مثال دیگر آن، سورهىآل عمراناست.مفسر پس از تفکیک این سوره به دو مقطع، و بیان موضوع هر یک از آندو مقطع و نیز بیان إرتباط و علاقهى آندو با یکدیگر، مىافزاید:«معرفى اجمالى این سوره کامل نمىشود، مگر این که به سه خط عریض و گسترده در آن اشاره کنیم؛سه خطى که علائم و نشانههاى آنها در همهى سوره پراکنده است؛به گونهاى که به هنگام گردآورى و قرار گرفتن در کنار هم، این سه خط عریض و گسترده، با وضوح تمام نمایان مىشوند.آنگاه به بیان این خطوط سهگانه مىپردازد و با کنار هم قرار دادن آیاتى که در هر خط جاى مىگیرند، چگونگى پیوند و ارتباط آنها را با یکدیگر مىنمایاند:
خط نخست، در بیان معناى حقیقىدینو معناى حقیقىإسلاماست...
خط دوم، حالات مسلمانان در ارتباط با پروردگار، و حالت تسلیم شدنشان در برابر وى، و پذیرفتن هر امر و فرمانى از جانب او را ترسیم مىکند...
و سومین خط عریض در سیاق این سوره، مشتمل بر هشدار دادن و بر حذر ساختن مسلمانان از پذیرش ولایت غیر مومنان، و همچنین تنزّلشان کافران، با این هشدار و بیم است...این خطوط گستردهى سه گانه، در تبیین تصور صحیح اسلامى، و توضیح حقیقت توحید، و الزامات اعتقاد به این حقیقت در زندگى انسان، و کیفیت شعور و درک انسان از خداوند، و نتایج عمل بر طبق این الزامات و برخوردارى از این احساس، در مواجهه با دشمنان خدا، کاملا با هم منسجم بوده، یکدیگر را تکمیل مىکنند.»(همانجا، 1/357-358).
علاوه بر آنچه گفته شد، سیّد قطب در راستاى پیوند بخشهاى مختلف یک سوره، دسته بندىهاى متنوع دیگرى نیز از جزئیات هر سوره ارائه مىدهد، که هر یک به طرزى جالب و بىنظیر، سبب پیوستگى و ارتباط میان اجزاى سوره مىشوند.این دسته بندىها غالبا از مباحث فرعىتر؛همچنین نواختها، تحریک کنندهها، چشماندازها، هالهها، سایهها، خطابهاى الهام بخش و...شکل مىگیرند.(ر.ک:همانجا، 4/2066 و 2067 و 2070-2073).
مفسرفى ظلال، گاهى یک سوره را-خواه از سور بلند باشد یا سور متوسط و یا حتى سور کوچک-به دو شطر تقسیم مىکند و به تبیین ابعاد موضوعات هر شطر، و چگونگى ارتباط و پیوند این دو شطر به یکدیگر مىپردازد، و با نگاه فراگیر و در عین حال ژرف و دقیق، به نیکى عوامل پیوند دهنده و وحدت آفرین این دو شطر را بر مىشمرد.
به عنوان مثال:سورهى انعام از نگاهى دیگر 1 ، در نظر سیّد قطب مشتمل بر دو شطر است، که شطر نخست آن در جزء هفتم قرآن واقع شده، و از مبانى اساسى دین و عقیده سخن مىگوید؛در حالیکه شطر دوم این سوره-که در جزء هشتم قرار دارد-از حقّ انحصارى حاکمیت و قانونگذارى براى خداوند سخن مىگوید؛تا بیان کند که مسالحاکمیت و تشریعهمان مسالهىدین و عقیدهاست و برنامهى قرآنى، آن را با همان گستردگى و اهمیت بحث دین و عقیده مطرح مىکند؛ لذا سیاق آیات نیز-در این شطر از سوره-از همان اثر گذارندهها و تحریک کنندهها، و از همان الهام بخشها، و از همان چشماندازها، و از همان مسائل و حقایق، و از همان تعبیراتى بهره مىگیرد که در شطر اول سوره به کار گرفته شده بودند؛مانند: سخن گفتن از کتابهاى آسمانى، پیامبران، وحى، معجزاتى که از سوى مردم در خواست مىشد، هلاکت و تباهى اقوام به دنبال درخواست معجزات، و مانند سخن گفتن از آخرت و قواعد دیندارى و نحوهى پاداش بر اساس آن، و از جدایى پیامبر اسلام از قوم مشرک خود، و از ربوبیت یگانه خداوند در همه هستى و مالکیت او بر هر چیز و تصرف او در هر امرى، و مانند سخن گفتن از خلافت مردم در روى زمین و توانایى او براى از بین بردن آنها، در صورت لزوم.که بدون شک، دلالت خاص این امر براى آنکه به تعامل با قرآن کریم و برنامهى قرآنى مىپردازد، مخفى نیست! (همو، 3/1235 و 1236)
همچنانکه سورهى رعد نیز چنین وضعیتى دارد، و هر شطر آن در بسترى متفاوت از شطر دیگر، به بررسى موضوع اصلى سوره؛یعنى مسالهىوحى و رسالتمىپردازد.شطر نخست، با ارائهى صحنهها و چشماندازهایى سهمگین و (1)-پیشتر انسجام و پیوستگى موضوعى آیات این سوره، در قالب اصطلاح«موج»ارائه گردید.
هراسناک-که از آفاق هستى، ژرفاى غیب و کنه نفس بشرى دریافت شدهاند-به بررسى این امر مىپردازد؛در حالیکه شطر دوم با نوازشهایى وجدانى و عقلى و در عین حال تصویرى، دقیق و مهربانانه این امر را پى مىگیرد.از سوى دیگر، آهنگها و کوبشهاى پى در پى، در شطر نخست سوره، احساسات بشرى را براى روبرو شدن با مباحث و مسائل ارائه شده در شطر دوم، حاضر و مهیا مىکند؛تا مخاطب با استعداد و آمادگى به دریافت آنها بپردازد؛لذا دو شطر این سوره تکمیل کنندهى یکدیگرند و از هر یک، آهنگها و الهامهایى خاص براى بیان هدف و موضوع واحد سوره، بر حسّ بشرى واقع مىشود(همانجا، 4/2056.همچنین ر.ک:ج 6/3741، 3748).
-تبیین هماهنگى و توافق میان آغاز و انجام سوره، چه به لحاظ مفهومى، و چه به لحاظ واژگان(همان، 2326، 2037، 4/1934، 1334، 3/1241، 544، 1/339-340 و...).
-ایجاد ارتبط میان برخى آیات به شکلى هوشمندانه مانند:آیات 151/بقره و 48/هود(همان، 4/1911، 1/138).
-بیان چگونگى تناسب مثلهاى قرآن با فضا و سیاق آیات و سور(همان، 2099-2098، 2054-4/2053 و...).
-پیوند دادن واژگان قرآنى با مفاهیم، و با فضاى سوره.(همان، 2339.80/1، 4/2094، 2265 و...).
-تبیین تناسب قصّه در یک سوره، و هماهنگى آن با فضا، سیاق و موضوعات آن سوره(همان، 56/1 و 5/2588-2589)
-تبیین چگونگى تناسب و هماهنگى میان قصّههاى متعدد و به ظاهر ناهمگون در یک سوره(همان، 1/65-66، 4/2282 و...).
-تبیین هماهنگى سایههاى معانى با سایههاى تعبیر(همان، 4/2099 و...).
-بیان چگونگى پیوند و هماهنگى، بین یک آیهى به ظاهر نامتناسب و غیر منسجم با آیات پیرامونى آن.به عنوان مثال، آیهى شریفهى:«حافظوا على الصلوات و الصلوه الوسطى و قوموا لله قانتین...)(البقره، 238 و 239)از جمله آیاتى است که با آیات پیرامون خود که به مسالهى طلاق زنان پرداخته-به ظاهر- هیچ تناسب و همخوانى ندارد.مفسران عموما چگونگى ربط این آیه را توضیح ندادهاند؛گو اینکه مفسر فى ظلال نیز در چاپ اول تفسیر خود-همچون دیگر مفسران-از درک راز و رمز این سخن باز مانده است؛لکن به هنگام اصلاح و تنقیح آن در چاپهاى بعدى، خود را در فهم این ربط، مطمئن و راه یافته مىبیند، لذا در بیان سرّ ارتباط آن مىگوید:
در این فضا 1 که دلها را به پروردگار پیوند مىدهد، و احسان و نیکى کردن در همزیستى و معاشرت راعبادتبه حساب میآورد، سخنى از نماز-بزرگترین عبادت در اسلام-به میان مىآید، در حالیکه هنوز بیان احکام(طلاق)به پایان نیامده است!و حکم زنى که شوهرش را از دست داده...و حکم عمومى چگونگى بهرهمندى زنان مطلقه، بازگو نشده است.چنین(شیوهى تعبیرى)بیانگر این الهام است، که اطاعت نمودن از خداوند در همهى این احکام، عبادتى است همچون عبادت نماز، و از جنس آن.و این الهامى است از الهامات لطیف قرآن، که با تصور اسلامى از غایت وجود انسانى سازگار است، آنجا که مىفرماید:(و ما خلقت الجنّ (1)-اشاره به عباراتى دارد که در پایان بسیارى از آیات این بخش از سوره، پس از ذکر احکام طلاق و خانواده، جهت تحریک مسلمانان براى عمل به آن احکام، به آنها هشدار مىدهد و آنان را متذکر تقواى الهى، و علم و آگاهى او از أعمالشان مىنماید.
و الإنس الا لیعبدون) 1 و بیانگر این نکته است که عبادت فقط محدود به انجام شعائر نیست، بلکه هر فعالیت و جنبشى را که جهتگیرى الهى داشته باشد در بر مىگیرد(همانجا، 1/238 و 257).
در خاتمه، و با توجه به روش موفق، مقبول، هوشمندانه، و راهگشاى سیّد قطب در برقرارى تناسب و ارتباط بین مجموعههاى مختلف، و به ظاهر پراکندهى آیات در سور قرآن، این کلام تنبهآموز امام باقر(ع)شایستهى تامل است، که مىفرماید: «لیس شئ ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن؛إنّ الآیه تکون أولها فى شیء و أوسطها فی شیء و آخرها فی شیء و هو کلام متصل ینصرف علی وجوه» (حویزى، 4/277، بحرانى 1/19).:هیچ امرى چون تفسیر آیات قرآن، از خرد انسانها به دور نیست؛زیرا چه بسا ابتداى آیه، به موضوعى، میانهى آن به موضوعى دیگر، و پایانش به چیز سومى مىپردازد، و حال آنکه آن آیه، سخن پیوستهاى است که بر وجوهى بازگردانده مىشود!
لذا در حالى که بسیارى از مفسران در تفسیر آیات، بیشتر به بررسى کلمات و بیان جزئیات و فرعیات و حواشى و إشکال و جواب پرداختهاند، و در نتیجه رشتهى ارتباط میان آیات را از هم گسستهاند(بىآزار و حجتى، تفسیر کاشف، 1/13)سیّد قطب با تعمق و ژرفنگرى کم نظیر در مجموعه آیات هر سوره، و به مدد طهارت و خلوص نیت-که یکى از ضرورىترین لوازم این کار است-و با بهرهمندى از تجربهى طولانى خود در ادب و بلاغت عربى، در ارائهى وحدت و انسجام و پیوستگى معقول و قابل قبول میان آیات قرآن توفیق یافته است؛گرچه این سخن به معناى نفى تکلّف آمیز بودن برخى از مطالب عرضه شده، نیست؛بلکه همواره پارهاى از مباحث ارائه شده در این رابطه-به وضوح-متکلفانه و ضعیف (1)-الذاریات، 56.
مىنماید.
1-از آنچه گفته شد، نتیجه مىگیریم که میان آیات قرآن در هر سوره، پیوستگى و انسجام معنایى دقیق و عمیقى برقرار است.و مبناىوحدت موضوعى سورکه یکى از مهمترین مبانى تفسیرىسیّد قطبدر تفسیرفى ظلال القرآناست، در صدد تبیین این مهمّ است.او با ملاحظهى این مبنا، توانسته به شکلى منظم، فراگیر و هوشمندانه، تناسبها و پیوندهاى موضوعى سور، را در تفسیر خویش ارائه دهد، و زیبایىها و شگفتىهاى دیگرى از کتاب اعجازآمیز قرآن را بنمایاند؛کارى که پیش از او، و تا هم اکنون، کمتر کسى از عهدهى آن بر آمده است.
2-مبناى وحدت موضوعى با وجود آنکه خود بر پایه و بسترى از باورمندى به توقیفى و وحیانى بودن جمع، ترتیب و تنظیم آیات در سورهها شکل مىگیرد، در صورت تطبیق و ارائهى دقیق و معقول-آنگونه که سید قطب در فى ظلال القرآن بدان توفیق یافته-مىتواند به درستى، عامل تقویت و تصدیق باور به توقیفى بودن ترتیب آیات شود، و هر گونه شبههاى را-در این مورد-از چهرهى قرآن بسترد.
3-در هر صورت آنچه سید قطب درفى ظلال القرآنتحت عنوان وحدت موضوعى سوره و با تکیه بر محور و کانون سوره در پیش گرفته، فتح بابى است تا بر بستر این گونه تلاشها و رهنمودهاى گرهگشا و کارساز، گامهاى بلند دیگرى-در این زمینه-برداشته شود.
1-ایازى، سید محمد على؛چهرهى پیوستهى قرآن؛نشر هستى نما، تهران، 1380 ش.
2-باقلانى، ابو بکر محمد بن الطیب؛اعجاز القرآن؛تحقیق:سید احمد صقر، دار المعارف.مصر، چاپ سوم، بىتا.
3-بقاعى، ابراهیم بن عمر؛نظم الدرر فى تناسب الآیات و السور؛تحقیق: عبد الرزاق غالب المهدى، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1415 ه
4-بىآزار شیرازى، عبد الکریم و سید محمد باقر حجتى؛میثاق در قرآن؛دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1364 ش.
5-همانها؛تفسیر کاشف؛دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1363 ش.
6-حجازى، محمد محمود؛الوحدة الموضوعیة فى القرآن الکریم؛دار الکتب الحدیثة، قاهره، 1390 ه.
7-حسن عباس، فضل؛قضایا قرآنیة فى الموسوعة البریطانیة؛دار التبشیر، عمان، 1998 م.
8-حسینى بحرانى، سید هاشم؛البرهان فى تفسیر القرآن، دارالهادى، بیروت، 1412 ه.
9-الخالدى، صلاح عبد الفتاح، المنهج الحرکى فى ظلال القرآن، اردن، دار عمار، چاپ دوّم، 1421 ه ق.
10-خامهگر، محمد؛ساختار هندسى سورههاى قرآن؛نشر بینالملل، تهران، 1382 ش.
11-خرمشاهى، بهاء الدین؛ذهن و زبان حافظ؛چاپ دوم، نشر نو، تهران، 1362 ش.
12-خویى، سید ابو القاسم؛البیان فى تفسیر القرآن؛دار الزهراء، بیروت، 1395 ه.
13-دارمى، عبد الله بن بهرام؛سنن دارمى؛مطبعة الإعتدال، دمشق، بىتا.
14-درّاز، محمد عبد الله؛ألنّبأ العظیم؛دار القلم، کویت، چاپ دوم، 1970 م.
15-زرزور، عدنان محمد؛المدخل الى تفسیر القرآن و علومه؛دار القلم و الدار الشامیّة، دمشق و بیروت، 1416 ه.
16-زرقانى، محمد عبد العظیم؛مناهل العرفان فى علوم القرآن؛تحقیق:مکتب البحوث و الدراسات، دار الفکر، بیروت، 1996 م.
17-زرکشى، بدر الدین محمد بن بهادر؛البرهان فى علوم القرآن؛تحقیق:محمد ابو الفضل ابراهیم، دار المعرفة، بیروت، 1391 ه و(همان، دار احیاء التراث العربى، 1376 ه).
18-سید قطب؛فى ظلال القرآن؛دار الشروق، قاهره، چاپ سى و سوم، 1425 ه
19-سیوطى، جلال الدین؛الاتقان فى علوم القرآن؛تصحیح:محمد أبو الفضل ابراهیم، ترجمه:سید مهدى حائرى قزوینى، امیر کبیر، تهران، 1363 ش.
20-شحاته، عبد الله محمود؛درآمدى به تحقیق در اهداف و مقاصد سورههاى قرآن کریم؛ترجمهى سید محمد باقر حجتى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1369 ش.
21-شریف، محمد ابراهیم؛اتجاهات التجدید فى تفسیر القرآن الکریم فى مصر؛دار التراث، قاهره، 1402 ه.
22-شوکانى، محمد بن على؛فتح القدیر الجامع بین فنى الروایة و الدرایة من علم التفسیر؛دار الفکر، بیروت، بىتا.
23-طباطبائى، سید محمد حسین؛المیزان فى تفسیر القرآن؛دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، تهران، 1397 ه.
24-طبرسى، فضل بن حسن؛مجمع البیان العلوم القرآن:تحقیق:لجنة من العلماء و المحققین الاخصّائیین، مؤسسة الاعلمى، بیروت، 1415 ه.
25-عروسى حویزى، عبد على بن جمعه؛نور الثقلین؛تحقیق:سید هاشم رسولى محلاتى، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، قم، 1421 ه
26-فخر رازى، محمد بن عمر؛مفاتیح الغیب؛قم، افست از چاپ مصر، بىتا. و(همان، در 32 جزء!11 مجلددار احیاء التراث العربى، بىتا).
27-فقهىزاده، عبد الهادى؛پژوهشى در نظم قرآن؛جهاد دانشگاهى دانشگاه تهران، تهران، 1374 ش.
28-گرامى، محمد على؛دربارهى شناخت قرآن؛شفق، قم، 1398 ه
29-مالک بن نبى؛قرآن پدیدهاى شگفتآور؛ترجمه:نسرین حکمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، 1368 ش.
30-متقى هندى، علاء الدین على؛کنز العمّال فى سنن الأقوال و الأفعال؛ تحقیق:شیخ بکرى حیانى و شیخ صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1409 ه
31-محمد مدنى، محمد؛المجتمع الاسلامى کما تنظمه سورة النساء؛مصر، 1991 م.
32-مسلم، مصطفى؛مباحث فى التفسیر الموضوعى؛دار القلم، دمشق، 1410 ه
33-معرفت، محمد هادى؛التمهید فى علوم القرآن؛ترجمه:ابو محمد وکیلى، سازمان تبلیغات اسلامى، قم، 1371 ش.
34-همامى، عباس؛چهرهى زیباى قرآن؛بصائر، اصفهان، 1375 ش.
35-یعقوبى(ابن ابى یعقوب)، احمد؛تاریخ الیعقوبى؛مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، قم، بىتا.
(1)-توضیحات مفسر در بیان خصوصیات و شخصیت متمایز هر یک از دو سورهى انعام و اعراف-با وجود-